هل تريد التفاعل مع هذه المساهمة؟ كل ما عليك هو إنشاء حساب جديد ببضع خطوات أو تسجيل الدخول للمتابعة.



 
الرئيسيةPortalمكتبة الصورأحدث الصورجستجوثبت نامورود

 

 ابان به یاد ماندنی(نگران )

مشاهده موضوع بعدي مشاهده موضوع قبلي اذهب الى الأسفل 
نويسنده پيام
Admin
Admin
Admin
Admin

تعداد پستها : 92
ساكن :: : __0443__
شغل:: : دانشجو
وضعیت اخلاق:: : هميشه خونسرد
Registration date : 2008-10-30

ابان به یاد ماندنی(نگران ) Vide
پستعنوان: ابان به یاد ماندنی(نگران )   ابان به یاد ماندنی(نگران ) I_icon_minitimeالإثنين ديسمبر 08, 2008 2:10 pm

... نگران بودنم،

نگران بغض پرنده وقتي كه مست مي پرد

نگران هر آنچه كه نامش به نام توست،

نگرانم، دستت را به من بده يا دستم را بگير

من از تنهايي اين شبها مي ترسم

مي ترسم وقتي زمين نيمه هاي شب به سراغ معشوقه اش مي رود،

مي ترسم،

وقتي كه آسمان در سكوت تاريك خورشيد به زمين عشق مي ورزد.



نگرانم، نگرانم وقتي كه سنگ روي سنگ بند نمي شود

وقتي كه آب سر بالا مي رود

وقتي كه تو به من، ما نمي گويي، مي ترسم،

انگار كه گوش دب اكبر را سوراخ كرده اند.



نگرانم وقتي كه كهكشان ديگر تو را براي رسيدن به آرزوهايت كمك نمي كند،

نگرانم كه به تو نگفته ام تا به حال چند بار به خاك رفته ام و چند بار متولد شده ام.

نگرانم كه تو از من هيچ نمي داني ....

نگرانم كه سكوت مبهم اشيا را نشنيده اي،

نشنيده اي كه ديوارها چگونه مي گريند،

نشنيده اي كه درها چگونه جيغ مي كشند،

نشنيده اي كه سنگ ها چگونه مي نالند ...

نگرانم،

تپانچه ام را جايي جا گذاشته ام

مي ترسم، چون سايه ات هنوز دستان بي كسم را لمس مي كند.



... نكند نخوابيده اي و به حرفهاي مزخرف من گوش ميكني !

نكند صداي نبض پريشانم خاطرت را آزرده كند .............. !

تو، تو بخواب،

من به جاي تو هم نگران خواهم بود ،

صداي نسل ها را هم من مي شنوم،

اما پاسخ اين كاروان بي زنگوله را هم من بايد بدهم ؟ Basketball



نگرانم، نگران زمين، نگران حجم ورم كرده خورشيد !

نگرانم، نگران تو

نگران من

نگران بودنم ... .

چه لحظه هاي باشكوهي در اين انتهاي بي حصر ميان تمام درياچه هاي سبز نهفته بود و من گمان مي كردم كه در مرداب متروك و نفرت انگيزي غرق شده ام، مي پنداشتم كه در تنهايي مطلق با اين حس منفور ديگر اميدي به آرامش نخواهم داشت،



حس منفور من كنار آن قلعه بلند با ساعتي بزرگ مدتهاي مديد به بركه اي كه از سايه درختان تاريكتر از هميشه مي نمود، خيره مانده بود ... I love you



اما اكنون كه به اين فضا و حجم راحت شناور در آب عادت كرده ام بهتر حسهاي مبهم و محكوم به عشق شده ام را درك ميكنم،



حس هايي كه قدمهاي مرا بر كف دستهاي آسمان راهنمايي مي كنند و بعد از ماه ها و شايد هم سالها احساس كردم چيز نادري با روح من عجين شده و اين همان حس منفوري بود كه ديگر برايم تداعي كننده غم نبود و ناباورانه به من لبخند مي زد،



نگاهم را با نگاه دريايي و پر از آرامشش در آميختم تا لذتم تكميل شود، انكار نمي كنم هنوز هم ديوانه وار عاشقم اما به گونه ديگري رشد اين تبلور و تولد دوباره اش را مزه مزه ميكنم،



باور داشتم كه در زندگي گذشته ام چنين اتفاقي آغاز شده بود و من براي ادامه و شايد تكميل اين تجربه چشمهايم را به روي كسي گشوده ام كه اكنون ديگر فقط يك انسان زميني نيست، يعني هست، اما رسالتي را به من هديه داد كه در سالهاي جهل زميني خود حتي مفهومش را درك نكرده بودم و اكنون دست آن موجود زميني دو پا در دستهاي من نيست، sunny



اما رسالتي را كه برايم به ارمغان آورده بود را به آغوش كشيده ام و همچنان كنار آن برج قديمي بلند رو به بركه نشسته ام و لحظه هاي بي بند و بار شيرين اين هماغوشي مرا تا عمق بركه مي برد و عجيب كه ديگر از آن احساس منفور غرق شدن و اختناق هر روزي ام هيچ خبري نيست و من زيباتر از هميشه هنوز هم عاشقم ....
بازگشت به بالاي صفحه اذهب الى الأسفل
https://zanstgraphic.ace.st
 

ابان به یاد ماندنی(نگران )

مشاهده موضوع بعدي مشاهده موضوع قبلي بازگشت به بالاي صفحه 
صفحه 1 از 1

صلاحيات هذا المنتدى: شما نمي توانيد در اين بخش به موضوعها پاسخ دهيد
 :: بخش اشعار -
©phpBB | Ahlamontada.com | منتدى مجاني للدعم و المساعدة | التبليغ عن محتوى مخالف | آخر المواضيع